در فولكلور آلمان ، قصه اي هست كه این چنین بیان می شود :
مردي صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده . شك كرد كه همسايه اش آن را دزديده باشد ، براي همين ، تمام روز او را زير نظر گرفت.
متوجه شد كه همسايه اش در دزدي مهارت دارد ، مثل يك دزد راه مي رود ، مثل دزدي كه مي خواهد چيزي را پنهان كند ، پچ پچ مي كند ،آن قدر از شكش مطمئن شد كه تصميم گرفت به خانه برگردد ، لباسش را عوض كند ، نزد قاضي برود و شكايت كند .
اما همين كه وارد خانه شد ، تبرش را پيدا كرد . زنش آن را جابه جا كرده بود. مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه اش را زير نظر گرفت و دريافت كه او مثل يك آدم شريف راه مي رود ، حرف مي زند ، و رفتار مي كند .
نظرات شما عزیزان:
bardia 
ساعت15:01---7 بهمن 1390
راستی آپم زودی بیا........
در ضمن مطلب جالب و قشنگی بود
محمد88888888
ساعت21:26---6 بهمن 1390
نسيم
ساعت19:42---5 بهمن 1390
ممنون دوست خوبم منم شمارو لينك كردم موفق و سرفراز باشيد .gif)
|
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
شكي كه انسان را عوض كرد!؟
نويسنده: 
