هر گاه که دلگیر می شوم .حوصله ام سر می رود خسته از تکرار هر روز ، برای فرار به دنبال راهی می گردم هر چند که راهی نیست.خیره بر دیوار خانه روز های گذشته از جلوی چشمم می گذرد از کودکی تا به امروز گاهی به سرعت و گاهی آرام هر چه تلاش می کنم بیشتر در گیر می شوم درگیر گذشته ، خاطرات تلخ و شیرین بیشتر تلخ، آنقدر تلخ که قند خونم می افتد.چه کنم مثل هدایت، در تخت زنده هستم اما زنده به گور، مدتی پیش به دنبال گریز از این گور به جایی رفتم.داستان خواندم و دردم التیام یافت از آن روز به بعد حال من بهتر شد چند روز یک بار از نسخه آن دوست عزیز خاطرات فراموش شده را بهتر زنده می کنم. نفسی تازه می کنم.خاکستری جایی است که من آرامش کودکی ام را دیدم.شما هم اگر مایل بودید سری بزنید.
خاکستری وبلاگ آقای محمد نجفی
نظرات شما عزیزان:
|